خانه را مثل صحنه ی قتل ترک می کنم
تو هم قول بده که هرگز سخنی نخواهی گفت از آن چه گذشت
شاید روزی مامور xx hwz دیگری پیدا شود که نوشته باشدمان
و نامه ای بنویسد به تو..
مفتون زندگیت شدم
و گذشته ات
نمی نویسم
آن کلمات کلیشه ای که را فکر می کنی از یک مامور بی زندگی خواهی شنید
من اما مفتون زندگیت شدم
مفتون خطوط پیراهنت
و نور که نیمه ی چهره ات را روشن می کرد
و من که انگار نیمه ی چهره ندارم
یا تمام دارم یا هیچ
و هرگز نوری بر صورتم نتابیده است
از بس که مامور بوده ام
آقای نویسنده
من مفتون زندگیت شدم
با آن گیجگاه های عقب رفته
و حرف هایی که نمی زدی
من در تو غرق شدم
و آن زن از در تو بودن مرد
من هرگز دوباره پیدا نشدم
و آن زن..
خوب او مرده بود
آه!آقای نویسنده
با آن دست های استخوانی و گیجگاه های عقب رفته من مفتون "زندگیت" شدم
شکنجه ی دائمیت
که رویای من بود
زندگی شکنجه ی گونه ی تو
رویای نیمه کاره ی من
تمام.
تو هم قول بده که هرگز سخنی نخواهی گفت از آن چه گذشت
شاید روزی مامور xx hwz دیگری پیدا شود که نوشته باشدمان
و نامه ای بنویسد به تو..
مفتون زندگیت شدم
و گذشته ات
نمی نویسم
آن کلمات کلیشه ای که را فکر می کنی از یک مامور بی زندگی خواهی شنید
من اما مفتون زندگیت شدم
مفتون خطوط پیراهنت
و نور که نیمه ی چهره ات را روشن می کرد
و من که انگار نیمه ی چهره ندارم
یا تمام دارم یا هیچ
و هرگز نوری بر صورتم نتابیده است
از بس که مامور بوده ام
آقای نویسنده
من مفتون زندگیت شدم
با آن گیجگاه های عقب رفته
و حرف هایی که نمی زدی
من در تو غرق شدم
و آن زن از در تو بودن مرد
من هرگز دوباره پیدا نشدم
و آن زن..
خوب او مرده بود
آه!آقای نویسنده
با آن دست های استخوانی و گیجگاه های عقب رفته من مفتون "زندگیت" شدم
شکنجه ی دائمیت
که رویای من بود
زندگی شکنجه ی گونه ی تو
رویای نیمه کاره ی من
تمام.