دور نگار


از تو بر من
دیگر
نه سخن بوسه رواست
و نه لبخند

نه تبریک
و نه هیچ چیز
هیچ چیز دیگری
که نشانی از مهربانی و انسانیت برآن باشد

بر من از تو
دیگر هیچ چیز روا نیست
جز همین شعله های نفرتی که از قلبم بر می خیزند

ایستاده ای
آن سوی خط های سفید و قرمز زندگیم
آن سوی تمامی خطوطی که انسان ها را از من جدا می کند
با تمامیشان از من جدا شده ای
دور
دور...

آن گونه فاتحانه که بر ویرانه های زندگی من ایستادی
از تو بر من دیگر هیچ چیز روا نیست
جز دوری

از من در تو دیگر نه خاطره ای باید
و نه یادی.....