!یوهو
بمیرم از تنم
همان
وزن پوتین
برای قلب زیادست
لگدِ
هیچ، هیچ چیز برای من فرقی نمیکند
زیاد وکم
میکُشد
نفس
راه نمیرود
ناله میکند
بمیرم از تنم
همین روزهاست
که
رنج
مانند نقطههای رنگارنگ وارد دهانم شود
یا
با نخهای در هم پیچیده
بر گردنم بیفتد
یا از رگهایم بیرون بپاشد
روی عکسهایی که دختری تویشان لبخند میزند
همکاریم؛
زجر
چاقوی بُرندهایست
بمیرم از تنم
زندگی
چیز سرد لجنآلودهایست بدون تو
نفس بکش
وگرنه من که سالهاست
مردهام
بمیرم از تنم
خطوط گردنم
محوِ بازی نور و بینور بود
میساختش
میکشیدش
زیبایش میکرد
آن بالای زیرِ عشوههای سایه
را
به این سیاهیِ بیراهی
با همین باختم
خطوط محو خودم را فراموش کردم
مفتون خطوط بیتردید تو شدم
به م. برای جرات دوباره نوشتن:)
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)