طبل بزرگ زیر پای چپ 4


جانباز جنگ های نرفته ام
و آزاده ی به اسارت نرفتن ها


زخمی حرف های نگفته ام

دست  فشرده ام دور تفنگ عرق کرده

-بچکان دیگر لامصب را...

کلاه خود اما سرم نمی گذارم
مویم باید باز، باز باشد

عوضش توی آن خاک می ریزم
گل می کارم

زنم
شلیک هم نمی کنم
درد می کشم
زخم نمی زنم
در چشمانم سر سختی جنگنده هست و در سینه ام قلب کودک...

چه کنم
ریشه دوانده سرباز و پوتین هایش در کلماتم