!یوهو
شهر من
باید همان دیشب می دانستم
از برق چشمانت و از خونی که در رگ هایت می جهید ، پرواز می کرد!
شهر من تنت می تپید زیر قدم هایمان
باید همان شب می دانستم که فردا روز آخر است!
که فردا
در خون خواهی خفت.....
یکشنبه 6.10.88
Newer Post
Older Post
Home