شهر در دست باج گیرا و لاتا

سلام

شب بخیر!
شنوندگان عزیزتوجه فرمایید

صدای مرا شما از جایی نمی شنوید


آخر اینجا  دیگر صدا به صدا نمی رسد

از بس که شهر شلوغ است!

اینجا موش ها بدجوری از صندوق عقب آدم ها بلغور می کشند 
و البته بی صدا!
هر کاری راهی دارد
آن ها هم یاد گرفته اند راهش را

شنوندگان عزیز
 این جا هیچکس حالش خوب نیست
آخر دکتر و مریضش هر دو با هم دیگر کم آورده اند

مریض ها مریضند

و دکتر ها دنبال دزد عمر و وقت و آینده اشان

شنوندگان عزیز
درست است اینجا همان جایی ست که از روی پل های کالجش آدم می ریزد
و زیر ماشین پلیس هایش آدم می میرد

درست است داریم رزومه کار می دهیم دست جهانیانی که قرارست اداره اشان کنیم!


شنوندگان عزیز

توجه فرمایید!
شما صدای مرا از جایی نمی شنوید

 آخر  من از سرزمینی حرف می زنم که دیگر حرفی برای گفتن، در آن نمانده است!

آخ........شنوندگان عزیزم




این هم آخرین بری که از این باغ به ما رسیده است