برهنگی


از چیزهایی که باعث می شود از خودم متنفر شوم حماقت است

لحظه ای راه می یابد  به  ساعت هایم  و برای همیشه تحقیر شده و پست رهایم می کند..

لازم نیست صبح تا شب احمق باشم
لازم نیست پیش چندین نفر احمق شمرده شوم

دقیقه ای ،آهی و دمی کافیست تا بروم برای خودم ،هیچکس هم نباشد که ببیند، خوب نبوده است ،هیچکس از خودم بی رحم تر نیست....

می شوم مثل کسی که در میان میدان شهر برهنه ول شده ،همان یک نفر خودم که آن جا نشسته است و به زود باوری و بلاهتم

 پوزخند می زند اندازه ی همه ی مردم شهر با انگشت نشانم می دهد،خیره خیره نگاهم می کند، به سویم سنگ پرت می کند...

سان دیوانه ای از امین آباد فرار کرده بی پناه..