خون و قلم و آن چه می نویسیم





من می نویسم
قرار همیشه این بوده است که من زبان تو باشم

آن حرف هایی که در قلبت هستند و نمی گوییشان
 گفتنشان با من است
همیشه بوده است


اما نمی نویسم!
 اگر قرار ست از نوشتنم باز خاری بخلد در زخم تو..

نوشتنم اگر قرار است درمان که نه،مرهمی هم نباشد
 بر درد تو
بر زخم بی نشانه ات
دیگر نمی نویسم!

من نیت کرده ام؛

به هزار سال سرودن

"مرگ را ترانه کنم"

به نیت نزدیکی به درد های تو!

مرده باد!!
یکی یکی کلماتم
 پیش از آن که از هم آغوشی عاشقانه جان قلم با انگشتانم
 در بستر سپیدی های کاغذ
نطفه ببندند حتی!

اگر نفسی در دل  بی نفس تو نکارند


اگر این کور سوی امیدی که هنوز در چشمانم دو دو می زنند را
به تو نرسانند
با تو تقسیم نکنند

اگر نتوانند کمکم کنند کاری کنم که تو باز به سپیدی این کوه های بلند دل ببندی!

مرده باد کلمات من

اگر نتوانم دیگر با عشق جمله ای بسازم

و از امید داستان بگویم..